برای دخترم باران

بدون عنوان

نازنین دخترک پائیزی من؛ مامان بی صبرانه منتظر امدن توست؛ فقط 7 روز دیگه مونده تا در آغوش کشیدنت عزیزم؛ لحظه های انتظار چقدر سخت میگذره دخترکم...
17 آذر 1394

بدون عنوان

  اگر روزايي را سپري ميكني،كه نياز به سكوت و تنهايي داري بپذيرش! اگر جايي در درونت، نياز به فكر كردن و از نو گام برداشتن دارد بهش فرصت بده! اگر در اين فصل زندگي، دلت جرعه اي آرامش ميخواهد،جانت را به آن آرامش دعوت كن! اگر چيزي در درون توست كه ميخاهد بتازد و بنوازد بگذار با صداي خودش اين موسيقي را خلق كند! اگر غمي وجودت را با خودش ميكشاند،باهاش مبارزه نكن! اگر شادي در جانت لبريز شده ،آن را بر ديگران ببخش! فقط و فقط لختي سكوت كن! بگذار صداي راستين لحظه را كه در ذهنت و روحت وجود دارد بشنوي! ...
5 آذر 1394

بدون عنوان

باران؛ دخترم  امروز غم عالم رو دل مامان سنگینی میکنه؛ معذرت میخوام اگه این سنگینی تو رو هم اذیت میکنه عزیزم؛ من تو زندگیم هر چی خواستم خدا بهترش رو بهم داد؛ اما من هیچ وقت بلد نبودم از خوشیام لذت ببرم؛ چون همیشه به فکر یکی غیر از خودم بودم؛ برات آرزو میکنم تو مثل من نشی عزیزم؛ تو اول به خودت فکر بعد به بقیه حتی من که مادرتم... اومدن تو بزرگترین و بهترین هدیه خداست ولی من الان دلم خیلی گرفته....
1 آذر 1394
1